132 هانى گفت: من چنين كارى نكرده ام!
پس ابن زياد غلام هانى را كه معقل نام داشت فراخواند، و چون هانى غلام خود را ديد در بهت و حيرت فرو رفت. آنگاه به ابن زياد گفت: تو نسبت به من نيكوكار بودهاى و من اكنون مىخواهم كه نيكىهاى تورا جبران كنم.
ابن زياد گفت: چگونه؟
هانى گفت: اجازه مىدهيم كه تو و خانوادهات به همراه اموالت سالم به شام بروى، چرا كه شخصى عازم اين ديار است كه از تو و صاحب تو به خلافت سزاوارتر است.
ابن زياد گفت: هانى را به نزد من آوريد.
سپس با قضيبى آهنين(تازيانه) كه در دست داشت ضربهاى محكم بر صورت هانى نواخت. هانى نيز بسوى نگهبانى كه شمشير به دست در كنارش ايستاده بود يورش برد تا شمشير را از دست او بيرون آورد اما نگهبان مقاومت كرد و شمشير را به او نداد. برخى گفتهاند كه هانى با شمشير بسوى ابن زياد يورش برد و زخمى كارى بر او زد و نگهبانان به يكباره بر او يورش برده و او را دستگير كردند 1 چون خبر به آل مذحج رسيد، همگى بسوى قصر ابن زياد يورش بردند وچون ابن زياد اين حالت را ديد از خشم جمعيت ترسيده و دستور داد كه هانى را در اتاق مجاور مجلس خويش زندانى كنند و سپس به شريح قاضى دستور داد كه به بالاى قصر