127خواند وآنان نيز با او بيعت كردند تا آن كه تعداد بيعت كنندگان به بيست و پنج هزار نفر رسيد، پس مسلم در آن شب نامهاى براى امام حسين فرستاد كه مضمون آن بشرح زير بود:
>اما بعد، پيشرو قبيله هيچگاه به قوم خود دروغ نمى گويد، و بدان كه هيجده هزار نفر از اهالى كوفه با من بيعت كردند، پس چون نامۀ من به شما رسيد به سرعت حركت كن، به راستى كه همه مردم با شما هستند، و آنان را علاقهاى به خاندان معاويه نيست والسلام<.
از سوى ديگر عبيد الله بن زياد با چهرهاى مبدل و با لباس علوى وارد كوفه شد و مردم گمان كردند كه او امام حسين(ع)است، اما هنگاميكه وارد دارالاماره شد او را شناختند. عبيد الله چون چنين ديد به بالاى قصر رفت و مردم كوفه را به فراخواندن لشكر شام تهديد كرد شايعات فراوانى پراكنده كرد تا در مردم تفرقه بيندازد، سپس گروهى را مأمور يافتن مسلم بن عقيل نمود. مسلم نيز ناچار شد كه از خانهاى به خانه ديگر پناه برد و عاقبت به خانه هانى بن عروه پناه برد و ابن زياد هانى را فراخوانده و مسلم را از او خواستار شد، اما هانى از دادن مسلم امتناع كرد و ابن زياد با تازيانه بر بينى او زد و دستور داد كه او را در قصر دارالاماره زندانى كنند. مسلم چون چنين ديد از خانه هانى بيرون آمد و سرگردان كوچه و برزن شد تا اينكه به خانه زنى به نام >طوعه< رسيد و ديد كه او كنار در منتظر بازگشت فرزند خود است،پس مسلم بر او سلام كرد و از او آب خواست، >طوعه< برايش آب آورد، مسلم پس از آنكه آب نوشيد در گوشهاى نشست. >طوعه< گفت:آى بندۀ خدا مگر آب ننوشيدى؟