89عبادت، پيشانى آنها پينه بسته بود ولى از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بهرهاى نداشتند. آنها مىگفتند ما با پذيرفتن حكميّت در جنگ با معاويه گناه كرديم و كافر شديم و همگى بايد توبه كنيم و رفته رفته هر حاكميتى را مورد انكار قرار دادند.
على عليه السلام بعد از نصايح بسيار، بعضى از آنان را هدايت كرد ولى بقيه بر عناد خود اصرار ورزيدند. در اين جنگ چهار هزار نفر از آنان به دست لشكر على عليه السلام به هلاكت رسيدند و تنها ده نفر از آنان موفق به فرار شدند.
گفتنى است، ماجراى خروج آنان بر حاكميت و دين را سالها قبل، پيامبر به على عليه السلام خبر داده بودند. 1 بعد از اتمام اين نبرد، اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن سخنرانى فرمود:
«من چشم فتنه را درآوردم و كسى ديگر جز من جرأت بر چنين امرى نداشت.» 2
شهادت
مدّتى پس از ماجراى نهروان، جمعى از خوارج در مكه گرد آمدند و به اين نتيجه رسيدند كه امّت اصلاح نخواهد شد مگر با از ميان برداشتن على عليه السلام و معاويه و عمرو بن عاص . عبدالرحمان بن ملجم گفت: من خاطر شما را از على آسوده مىسازم. بَرَكبن عبداللّٰه قتل معاويه را برعهده گرفت و عمرو بن بكر كشتن عمرو عاص را. تصميم آنان بر اين شد كه در شب 19 رمضان به اين امر اقدام كنند. برك، عازم شام گرديد، اما توانست معاويه را مجروح سازد. و عمرو بن بكر راهى مصر شد ولى در آن شب شخصى ديگر به جاى عمروعاص به مسجد آمد و او كشته شد.
و اما ابن ملجم وارد كوفه شد و با زنى به نام «قطام» آشنا گرديد و از وى خواستگارى نمود. قطام بخشى از مهر خود را كشتن اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داد.
ابن ملجم شب 19 رمضان سال 40 هجرى وارد مسجد كوفه گرديد و با شمشيرى