17
3. به سوى نصيبين
پس از درگذشت عالم موصل، طبق سفارش وى، راهى شهر نصيبين شدم. زمانى كه به حضور كشيش آنجا رسيدم، سرگذشت خود را شرح دادم. او نيز با شنيدن شرح حالم، از من استقبال خوبى كرد.
او عالم وارستهاى بود كه حتى به عالم پيشين نيز، برترى داشت. در نتيجه، از حضور وى و كليسايى كه پيشوايى آن را بر عهده داشت، بهرهها بردم. اما مرگ وى فرا رسيد، در لحظههاى آخر عمرش در مورد وضعيت و تكليفم پرسيدم، او نيز گفت: «فرزندم! به خدا سوگند، در اين سرزمين پيشواى شايستهاى سراغ ندارم، كه بتوانى از وجود او بهرۀ لازم را ببرى، ناچار بايد به سرزمين روم و به شهر عمّوريه 1مسافرت كنى».
4. در عمّوريه
راه دور و دراز عموريه را پيش گرفتم و هنگامى كه به كليساى آن شهر رسيدم سرگذشت خود را براى كشيش آنجا شرح دادم، او نيز كه عالم صالحى بود، مرا پذيرفت تا بتوانم در كنارش و در عبادتگاهى كه داشت، به آموزش و عبادت بيشتر و جدىترى بپردازم، او نيز من و ساير