13چهارمين سرّ باطنى عمره، قطع علاقه است. مسافر عمره بايد تائب گردد، از تمامى معاصى و جرمها دورى گزيند، حقوق ديگران را جبران كند، حق اللّٰه را تأمين سازد، كسى كه قصد بيت مَلِكى دارد امر او را ضايع نمىكند، با او مخالفت نمىكند، او را كوچك نمىشمارد، از اينكه دست خالى نزد او برود حيا مىكند، خوف آن دارد كه ملك او را نپذيرد. ملوك دنيا ميهمانى پاك و پاكيزه مىخواهند؛ اما خداى سبحان خواسته است ميهمانان و زائرانش با چهرهاى غبار گرفته نزد او بيايند تا او به آنها مباهات كند.
كسى كه عازم عمره است و قصد او كرده، بايد با اين سفر از اهل و مال و وطن قطع علاقه كند و خود را براى سفرى متفاوت مهيا سازد. اين قطع علاقه او را آمادۀ سفر اخروى كرده، استعداد حلول موت را به ارمغان مىآورد.
پنجمين سرّ باطنى عمره، راحله است. كسى كه به ديدار حق باريافت و درك حضور او كرد، مشقات و رنجها بر او هموار و آسان مىشود. سفر حج، گويا سفر آخرت است. شايد مرگ نزديك باشد، بايد براى رحل و ارتحال آماده بود؛ عمره براى آماده سازى سفر ابدى است. اين سفر زاد و توشۀ لازم را در اختيار مىگذارد، تقرب به خدا را براى انسان ممكن مىكند؛ لباس احرام كفن است، خروج از وطن، خروج از دنياست. نظر به بيت اللّٰه حضور در بارگاه الهى در قيامت است. در آنجا انسانها را با زادشان مىسنجند، كسى كه توشهاش دنياست، آن را در دنيا گذارده است و هم اكنون دستش خالى است و كسى كه از تقوا توشه بر گرفته، چيزى براى عرضه نزد پيشگاه عظيم الهى دارد.
عمره دو گونه است؛ عمرۀ عوام و عمرۀ خواص. عمرۀ عوام قصد كوى دوست است و عمرۀ خواص قصد روى دوست، آن، رفتن به سراى دوست و اين، رفتن براى دوست. عوام به نفس روند تا در و ديوار ببينند، خواص به جان روند تا ديدار يابند، كسى كه به نفس رود وجد يابد و بار كشد تا گرد كعبه برآيد و كسى كه به جان