24جسممان غذايى لذيذ و گوارا رساندى. خداوند تو را سر سفرههاى رضوان بنشاند؛ اينك از تو مىخواهيم كه از روحمان نيز پذيرايى كنى!
زيد بن ارقم: اى پسر برادر! به خدا سوگند سالخوردهام و عمرم سپرى شده است. توان آن چنانى ندارم؛ آنچه مىدانستم به شما رساندم. اينك سوغات جديدى برايتان ندارم، زيرا پارهاى از آنها را كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدهام، از ياد بردهام!
يزيد: اى زيد! در طول زندگى، بهرۀ زيادى نصيبت شده است؛ رسول خدا را ديده و از او احاديث فراوانى شنيدهاى؟ همراه پيامبر خدا جنگيدهاى و پشت سرش نماز خواندهاى. بهرهات فراوان است؛ فروتنى مكن و بگذار كلامت را گوش در گوش و زبان در زبان، به حافظۀ تاريخ بسپاريم!
زيد: حال كه اصرار مىورزيد، بگذاريد كمى تأمل كنيم؛ آنگاه با خوشحالى گفت: روزى رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله در مكانى ميان مكه و مدينه به نام «خُم»، براى ما خطبه خواند سپس خدا را حمد و ثنا گفت و پندگويى و يادآورى كرد.
آنگاه فرمود:
«اى مردم! همانا من بشرى هستم و مانند همه، مرگ و زندگى دارم. نزديك است كه فرستادۀ پرودگار، به سراغم آيد و به سوى عالم علوىٰ پر گشايم و از ميان شما بروم.
من مىروم؛ ولى دو چيز گرانبها در بين شما به يادگار مىگذارم؛ كتاب خدا كه سرشار از نور و هدايت است؛ پس به آن روى آوريد و از آن جدا نشويد و آنگاه تشويق و