202
حلال مشكلات
متوكل در روزهاى آغازين خلافت خود بيمار شد و با خود نذر كرد اگر شفا يابد، دينار يا سكۀ زر زيادى در راه خدا صدقه بدهد.
از قضا متوكل از آن بيمارى جان سالم به در برد و به فكر اداى نذرش افتاد؛ ولى هر چه انديشيد كه چه مقدار بايد دينار در راه خدا بدهد، راه به جايى نبرده و درمانده شد؛ از اين رو دستور داد همۀ دانشمندان را براى حل مشكل آماده كنند.
دانشمندان از جاى جاى كشور گرد هم آمدند؛ ولى هر چه بيشتر در اين مسأله مىانديشيدند، بيشتر به حيرت فرو رفته و به ناتوانى خود در حل اين مسأله اعتراف مىكردند. تنها يك راه بيشتر نمانده بود و آن، حل مشكل به دست على بن محمد بود؛ همو كه متوكل از همان نخست به خوبى مىدانست كه تنها اوست كه مىتواند اين معضل را حل كند؛ ولى تكبّرش مانع دعوت از امام عليه السلام شده بود.
اينك ديگر چارهاى نداشت و بايد به رغم ميل قلبى خود، امام را دعوت مىكرد تا در حضور همۀ دانشمندان، گره از مشكلات بگشايد. متوكل ناگزير شد از امام هادى عليه السلام بپرسد.