162عرض كرد: دويست دينار.
حضرت سيصد دينار به او بخشيد و فرمود: اين پول و اين هم مزرعهات كه همچنان بر جاى خود باقى است!
اين برخورد صميمانه و كريمانه باعث شد انقلابى در درون مرد به وجود آيد. از جايش برخاست و به سوى امام عليه السلام آمد و بوسهاى بر سر حضرت زد و اين بار دوستانه از هم جدا شدند.
بى آنكه قطرهاى خون ريخته شود، دشمنى ديرپا، تبديل به دوستى وفادار شد، به گونهاى كه هنگام نماز، دوستان حضرت ديدند آن مرد در مسجد نشسته و منتظر آمدن امام است، پنداشتند در پى آزار حضرت است. از اين رو، با تندى از او پرسيدند: تو در مسجد چه مىكنى؟ مگر نه اين كه دشمن موسى بن جعفر هستى؟!
تندى كلام باعث شد تا دوباره بين آنان جدالى درگيرد و آن مرد ناسزاگويان مسجد را ترك كرد و رفت؛ اما پيوسته و در همه حال، براى ابوالحسن موسى بن جعفر عليهما السلام دعا مىكرد.
وقتى امام عليه السلام وارد مسجد شد، يارانش ماجرا را پرسيدند. امام عليه السلام به كسانى كه پيشنهاد قتل آن مرد را داده بودند فرمود: كدام بهتر بود؛ آن چه شما مىگفتيد يا آن چه من انجام دادم؟ ديديد كه كار او با همين عطاى اندك اصلاح شد. 1