31توهينآميز و جاهلانۀ آنان ناراحت بود، همچون آدم تب كرده، صورتش به سرخى مىزد و بدنش داغ و گرم بود، هر چه كرد، نتوانست تحمل كند؛ از اين رو، با لحن تند و عتابآميز به آقاى شهيدى گفت: حاجى! چرا نگذاشتى تا مزد آن نامرد را كف دستش بگذارم؟
آقاى شهيدى گفت: عزيزم، اينجا ايران نيست، اينجا سرزمين متعصبين خوارج مسلك است كه با كوچكترين بهانه زائران مظلوم را يا به كشورش باز مىگردانند و يا آنكه به بازداشتگاه مىفرستند. اينها به دنبال بهانهاند كه دق دل خود را از ناكامىهايى كه از بىاعتنايى مسلمانان در جهان اسلام نسبت به آنان مىشود و رويكردى كه جهان اسلام برخلاف ميل آنان به سوى جمهورى اسلامى و پيروان اهل بيت(عليهم السلام) دارد، سر تك تك ايرانىها به ويژه شما جوانان در بياورند. آنها دنبال بهانه بودند و كافى بود كه ضربۀ مشت تو به صورت آن وهّابى مىخورد، آن وقت مىديدى كه شرطهها و نظامىهاى آنان چه بلايى بر سر شما و ما در مىآوردند؟ همان بلايى كه در سال 1366 بر سر حجاج ما در آوردند وآنان را به خاك و خون كشيدند. آنگاه رو به همه كرد و گفت:
«دوستان عزيز، ما نزديك غروب براى زيارت قبور امامان بقيع(عليهم السلام) خواهيم رفت، چون وقت ما كم است و فردا بايد براى ديدن مكانهاى تاريخى و مذهبى