43بدين ترتيب از نظر آمريكا و غرب، همان گونه كه ورود اروپا به عصر مدرنيسم به دنبال صلح وستفالى، پس از جنگهاى 30 سالۀ مذهبى ميان كاتوليكها و پروتستانها (1648 - 1618) انجام شد و اين جنگها در واقع عامل سازماندهى نظم و صلح وستفالى به شمار مىآيد، در شرايط فعلى نيز ايجاد تغيير، دگرگونى و بحران و جنگ در مناطق اسلامى - خصوصاً خاورميانه و شمال آفريقا - مىتواند زمينهساز استقرار ثبات و آرامش محسوب گردد. اين فرآيند به اصطلاح «تخريب سازنده»، در واقع همان «تخليه انرژى قبل از استقرار صلح» است كه از اركان و ابعاد اصلى نظم ليبراليستى بينالمللى به نحو عام و طرح خاورميانۀ بزرگتر به شكل خاص تلقى مىشود.
از زمان استقلال آمريكا تاكنون، منطق حاكم بر راهبرد كلان امنيت ملى ايالات متحده آمريكا «امنيت مطلق» از طريق تفوق و حاكميت و استيلاى نظامى و عمليات پيشدستانه عليه چالشگران و دشمنان بالقوه و بالفعل واقعى و خيالى بوده و هست.
بدين ترتيب مبدأ تاريخى طرح خاورميانۀ بزرگتر را نيز - كه در راستاى همين راهبرد كلان يعنى جهت ايجاد امنيت مطلق براى ايالات متحده آمريكا مىباشد - بايد به همان زمان استقلال آمريكا باز گرداند. همان گونه كه گفته شد، در قرن نوزده اين چالشگر و دشمن، امپراتورى انگلستان، در نيمه اول قرن بيستم فاشيسم و نازيسم و در نيمه دوم قرن بيستم اتحاد جماهير شوروى و كمونيسم و در قرن بيستويك موج چهارم دموكراسى و حاكميت وحى به عنوان دشمن آرمانى و الهامى و