40دوست غرب، براى ايجاد تغييرات تدريجى از طريق ليبراليزه كردن صحنه اجتماع، سياست، اقتصاد و فرهنگ (و نه ملتسازى و سرنگونى دولتهاى مستبد به شكل اجبارى و قهرى كه مورد توصيه محافظهكاران بود) هستند.
در اين راستا، آمريكا و غرب بايد به دنبال دستاويز عامه پسندترى جهت آغاز مرحلۀ جديد تهاجم خود عليه دنياى اسلام مىگشتند و موضوع «تروريسم» اين بهانه را در اختيار آنان قرار مىداد. تروريسم و استفاده از خشونت جهت نيل به اهداف سياسى از دير باز مطرح و عليه دولتها، ملتها و گروههاى مختلف به كار گرفته شده است. طرح موضوع فاشيسم اسلامى و تروريسم اسلامى توسط غرب به ويژه آمريكا نمايانگر اين امر بود كه برخورد با اصل گرايش به وحى و حضور اسلام در صحنه حكومت و حاكميت به تنهايى نمىتوانست عامل و محوريتى براى ساماندهى راهبرد كلان غرب در صيانت از استمرار نظم ليبراليستى بينالمللى تلقى شود، اما خشونتورزى و تروريسم اقليتى از مسلمانان كه از ارتكاب هيچ جنايتى ابا نداشته و شنيعترين اقدامات را عليه مخالفان خويش اعمال مىنمايند، مىتوانست و مىتواند جايگزين كمونيسم، فاشيسم و نازيسم در قرن بيستويك گرديده و لزوم مقابله با آن در قالب يك جنگ جهانى مورد تأكيد قرار گيرد. گفتار و كردار اصحاب منطق زور و قوه قهريه تحت هر عنوان و مسلكى باعث مىگردد كه اهل قدرت منطق و اقناعسازى از طريق گفتوگو، مذاكره، مكاتبه و مبادلۀ افكار و آراء (آن گونه كه در متن صريح وحى بدان اشاره شده است)،