32سادگى درست شود، اما خودش رغبت نشان ندهد؟!
گفتم: هيچ راهى ندارد؟
گفت: نه!
گفتم: اما چنين روندى در حج كمسابقه است! شايد تقدير تو در مكه و مدينه رقم بخورد؛ كوتاهى نكن!
گفت: فكرهايم را كردهام و منصرف شدهام و اكنون آمدهام تا گذرنامهام را بگيرم.
زائران از مرحلۀ بازرسى گذشته بودند و در سالن انتظار براى سوارشدن، لحظهشمارى مىكردند. دقايقى بيشتر تا پرواز نمانده بود. نمايندۀ سازمان حج در فرودگاه، گذرنامهاش را درآورد و خواست باطل كند كه گفتم: دست نگه دار!
گفتم: كارت را به خدا واگذار كن!
گفت: چطور؟
گفتم: تفألى به قرآن مىزنم، هر چه آمد، جسارتش را دارى كه كلام خدا را بپذيرى؟ هرچه آمد همان را عمل كن!
لحظهاى فكر كرد وگفت: قبول!
دقايق به سرعت مىگذشت، رو به قبله ايستادم.گفتم: خدايا! اين جوان را خودت دعوت كردهاى و مشكلات و موانع را نيز به راحتى از سر راهش برداشتهاى، اكنون چه مىگويى؟