26بالجمله، بعد از گذشتن پنج ساعت از شب چهارشنبه 15 شوال[12] در حالتى كه بسيار بر ما در ماشين از بابت سكونت و عبادت و طهارت و اكل و شرب سخت گذشته بود، وقتى كه در مهمانخانۀ صادق آقا مسكن نموديم، بعد از صرف چاى مختصر تا صبح مُغمى عليه افتاديم. صبحى را به سير شهر پرداختيم كه فى الواقع تماشا هم داشت. هرچند شهر و اهل آن در معنى از بابت استيعاب كفر و پليدى نجاست ارجاس كلاب و خنازير كه حكم گوسفندان خانگى را در آن شهر داشته، نجسترين تمام نقاط عالم شمرده ميشد ولى در ظاهر مانند قبور مجصصه بسيار قشنگ و شكيل و ظريف، خيابانهاى ساخته پرداختهكه عرض هر يك بيست و پنج، چراغهاى برق در هر بيست و سى قدم فاصله كوبيده، مواظب خطوط خيابان همهجا حاضر و ناظر، به قدر خردلى خاشاك در خيابانها ديده نمىشد. خصوصاً باغچهها و وبوستانهاى مصنوعى كه گويا نقشه از باغ ارم برداشتهاند.
شمال شهر و جبل صحرا بود كه هر روز در هر ساعت، مردانه و زنانه از بومى و غريب بهشناورى مشغول و به تطهير بدن و ملبوس در لب دريا هر ساعت حاضر. فى الواقع به وجود مسافر در آنجا از بابت آرزوى بسيار خوش مىگذشت. از آن جمله كليساها داشت مُشرف به خيابان، مملو از بنات الله كه عكس جمالشان انسان را محو و حيران مىكرد و تماشاى ايشان هر وقت براى هر فردى بىمعارض ممكن بود و مردم شهرش اغلب به دين مسيحى، قليلى از عثمانى و خيلى نادر دانه دانه شيعه پيدا مىشد؛ آن هم از اتراك بى اعتدالى كه [13] ديده شد دلالهاى ايرانى الأصل تازه كافر كهنه مسلمان، اوّل وهلۀ ورود حاج