72كرد و نزد قبر پيامبر آمد. در كنار قبر گريه مىكرد و صورت خود را به قبر مىماليد كه ناگهان حسن و حسين آمدند و بلال آنها در آغوش گرفت و بوسيد. حسن و حسين به او گفتند:
«علاقه داريم أذانى را كه در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله در سحر مىخواندى از تو بشنويم....» 1شوكانى در «نيل الأوطار» به داستان مسافرت بلال براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به نقل از ابن عساكر اشاره مىكند و مىگويد: «سند داستانى كه ابن عساكر نقل مىكند سند خوبى است.» 2بكرى دمياطى در كتاب «إعانة الطالبين» 3 و ابن اثير در «اسدالغابة» 4 و ذهبى در «سير أعلام النبلاء» 5 نيز اين داستان را آوردهاند.
معروف است كه عمر بن عبدالعزيز، همواره از شام قاصدى به مدينه مىفرستاد تا به مدينه برود و بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كند و برگردد. 6و نيز مشهور است كه عمر بن خطاب به كعب الاحبار - كه تازه مسلمان شده بود - گفت:
«آيا دوست دارى با من به مدينه آمده، قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كنى و از زيارت او بهرهمند شوى؟.»
او گفت: «آرى! اينكار را انجاممىدهم» وبه همراه عمر به مدينه مسافرت كرد. 7