45عالم خود، مخصوصاً سنگ جمع كردنها. واقعاً عجب محشرى بود! هر كه به فكر خودش.
گفت: اگر يك ذره غفلت مىكردى، گم مىشدى. ديگر ميان آن همه جمعيت، پيدا كردن همراهان، كار مشكلى بود. من خودم، هم در عرفات، هم در مشعر، يك بار گم شدم.
گفتم: بعضىها گم مىشوند، بعضىها هم، خود را گم مىكنند. خيلىها هم به خصوص در عرفات، خود را پيدا مىكنند. حالتى كه براى حاجى در اين بيابانها پيش مىآيد، نوعى «خوديابى» است، اما به شرط آنكه آن خود باز يافته را دوباره گم نكنيم.
گفت: اگر از اين ديدگاه نگاه كنيم، حج، هم خود را يافتن است و هم خود را گم كردن؛ يعنى خود را در ميان اين همه مخلوقات، گم كردن و فانى ساختن و خود را نديدن و خودبينى را زير خاكهاى منا و عرفات، خاك كردن.
گفتم: وقتى گم شدى چطور كاروان خود را پيدا كردى؟