93ابن احمد شيبى، كه هم اكنون سن او بالغ بر 84 سال مىباشد؛ در اواخر ماه رجب سال 1376 هجرى به هنگامىكه در خانۀ او دعوت به صرف نهار شده بوديم نقل كرد. او گفت: در سال 1322 هجرى پدرم دستور داد كه درِ كعبه را شبانه ساعتى پس از نماز شامگاه براى ورود دختر راتب پاشا تركى والى حجاز باز كنم. بدين منظور به همراه محمود بن محمد عيد، نمايندۀ پدرم در كارهاى خصوصى وى، به مسجدالحرام رفتم.
هنگامىكه در را گشودم و خواستم به درون آن وارد شوم، مردى كه در كنار من ايستاده بود و قصد ورود به كعبه را داشت، از درگاه در به زمين مطاف افتاد ليكن هيچگونه آسيبى به وى نرسيد و بىدرنگ از جاى خويش برخاست و بدون آنكه مجدداً قصد ورود بدان را داشته باشد، به مكان دورترى در كنار چاه زمزم، بر روى زمين نشست. هنگامىكه زيارت ما از درون كعبه به پايان رسيد و در كعبه را قفل كردم، به طرف مردى كه از درگاه افتاده و همچنان بر روى زمين نشسته بود، رفتم و از ماجراى افتادنش پرسيدم. گفت:
هنگامىكه قصد ورود به كعبه را داشتم، احساس كردم دست ظريفى بر روى سينهام قرار داده شد و مرا به عقب پرتاب كرد كه در نتيجۀ آن بر روى زمين افتادم، بدون آنكه دردى را در بدن خود احساس كنم، ليكن لرزشى خاص سرتاسر وجودم را فرا گرفت. دانستم اين به علت كار خطايى است كه پيش از حضورم در مسجدالحرام، مرتكب آن شدهام.
پس از اين لحظه، به درگاه پروردگار روى آورده، توبه كردم. اميد آن دارم كه خداوند از خطاى من درگذرد و توبهام را قبول فرمايد!
همچنين به نقل از غازى آمده است:
«در سال 1136 هجرى، عثمان پاشا ابوطوق درخواست كرد كه شبانه به درون كعبه مشرّف شود، ليكن شيخ عبدالقادر بن عبدالمعطى شيبى، كليددار كعبه درخواست او را نپذيرفت. پس پاشا خشمگين شده، شخصى را به سوى شريف فرستاد تا او را از ماجرا آگاه سازد. شريف نيز از بىاعتنايى عبدالقادر نسبت به وزير، عصبانى شد و او را عزلكرد و عموىوى شيخ احمدبن عبدالواحد شيبى را جايگزين ساخت. نام شريفِ ياد شده، عبداللّٰه بن سعيد بود. آنگاه در يازدهم ذىالقعده سال 1137 هجرى به موجب فرمانى كه از سوى پادشاه از آستانه صادر گرديد، باكير پاشا، احمد شيبى را عزل كرد و برادر زادۀ او