54
باديه و دزدان خفاجه
يكى از آزار رسانترين قبايلى كه راه را بر حجاج مىبست و اموال آنان را به غارت مىبرد؛ قبيلۀ «خفاجه» بود كه جنايت و آزار آنان نسبت به حجاج زبانزد شد و در كتب نظم و نثر نيز نام آنان آمده است.
«سعدى» در كتاب «گلستان» چنين مىگويد:
خرقه پوشى در كاروان حجاز همراه ما بود. يكى از امراى عرب مر او را صد دينار بخشيد تا قربان كند. دزدان خفاجه ناگاه بر كاروان زدند و پاك ببردند. بازرگانان گريه و زارى كردن گرفتند و فرياد بىفايده خواندند.
گر تضرع كنى و گر فرياد
دزد زر باز پسنخواهد داد
مگر آن درويش صالح كه برقرار خويش مانده بود و تغيير در او نيامده. گفتم: مگر معلوم تو را دزد نبرد؟ گفت: بلى. بردند وليكن مرا با آن الفتى چنان نبود كه به وقت مفارقت خسته دلى باشد.
نبايد بستن اندر چيز و كس دل
كه دل بر داشتن كارى است مشكل 1
خاقانى نيز نام قبيلۀ خفاجه را در اشعار خود آورده و از اينكه در سالى كه به سفر حج مشرف بوده حج مردم ايران و شام بىخطر صورت پذيرفته آن را به عنوان يك خبر خوش اعلام مىدارد.
اى بريد صبح سوى شام و ايران بر خبر
وى در قصيدهاى ديگر مىگويد:
ما و خاك پى وادى سپران كز تف و نم