48بادى است كه به هر چه بگذرد بسوزد و هلاك كند 1 و همچنين گويند سموم، بادى است كه در بيابانهاى سوخته گذشته باشد وبخار دودناك كه از زمين برخيزد با وى باشد. 2
سنايى در سفرى كه به حج داشته در توصيف اين باديه گويد:
زمانى كه قدم در اين باديۀ پربلا نهاديم مانند شن و ريگ نرم سرگردان بادهاى باديه شديم.
پاى چون در باديهى خونين نهاديم از بلا
حسن غزنوى
نز سموم آسيب و نز باران بخيلى يافته
خاقانى
گر دلم سوزد سموم باديه
بس مفرح كز لب و خالش كنم
خاقانى
روندگان ره كعبه را ز غايت شوق
سموم باديه خوشتر ز سايۀ طوبى 7
نزارى
باديه و بىآبى
از مهمترين مشكلات باديه نبود آب و خشكسالى منطقه بود و اگر آبى يافت