26تعريف كامل تفسير سخن درستى است، اما جزء ماهيت شىء نمىباشد. و گرنه هر مفسر مىبايست در تعريف خود منهج تفسيرى خود را نيز مشخص نمايد، افزون بر اين كه در تعريف ثعالبى بين فهم و تفسير قرآن خلط شده است، چرا كه فهم و شناخت، در مرحله ادراك خود مفسّر است و تفسير در مرحله بيان براى ديگران.
با توجه به آنچه گفته شد مىتوان گفت: تعريف آيتالله خويى و علامه طباطبايى دقيقتر به نظر مىرسد، البته مطابق تعريف آيتالله خويى، تفسير شامل تأويل نيز مىشود، بلكه تنها تأويل مىتواند تفسير واقعى قرآن باشد، زيرا از يك سو، در حوزه مراد خداست. و از سوى ديگر رفع مشكل در حوزه الفاظ قرآن به خصوص در مباحث ادبى و لغوى است نه معنايى، گرچه در مواردى براى رسيدن به معناى مراد رفع مشكل از الفاظ نيز لازم است.
دو نكته
در اينجا به دو نكته اشارت مىشود: نكته نخست اينكه آيتالله معرفت در تعريف خود به نكته دقيقى اشارت نموده است، و آن اين كه تفسير تنها پرده برداشتن از لفظ مشكل نيست، بلكه نوعى محاوله و چارهجويى براى از بين بردن نكات مبهم در دلالت كلام نيز هست. از اين رو خود ايشان در جاى ديگر مىنويسد: در متن نيازمند به تفسير ناگزير با نوعى ابهام كه معناى لفظ را پنهان كرده است مىباشيم، و مفسر با تلاش و اجتهاد خود سعى در زدودن آن دارد. 1 و سپس مىافزايد: اين وجه مميز ميان ترجمه و تفسير از يك سو، و ميان تفسير و تأويل از سوى ديگر است.