43گرايش ابن تيميه به تجسم به عنوان يك عالم دينى چيست؟ و چگونه ممكن است كسى كه حشر و نشرش با قرآن و حديث است، بگويد خداوند داراى مكان و قابل رؤيت و متشكل از اعضايى مانند اعضاى يك انسان است؟
در پاسخ اين سؤال مىگوييم: همانگونه كه در صفحات گذشته مطرح گرديد، يكى از آفات و خطرهاى بزرگ براى هر مذهب و مكتب، كج فهمىها و تندروىها و برداشتهاى غلط و انحرافى و احياناً عُجب و غرورها است.
و يكى از نمونههاى بارز اين كج انديشىهاى دينى در ابن تيميه و طرز تفكر او در مسأله توحيد و خداشناسى و بعضى از فتاواى فقهى وى متبلور گرديده است و در اعتقاد ابن تيميه به جسمانى بودن خداوند، دو عامل مؤثر بوده و دو علت سبب گرايش وى به اين عقيده و بينش گرديده است:
يكى عدم شناخت صحيح از جهان هستى و ديگر جمود بر ظواهر الفاظ است.
زيرا كلمات و گفتارهاى ابن تيميه نشانگر اين است كه او از جهان هستى شناخت صحيح نداشته و مانند ماديون، در جهان هستى بهجز طبيعت و امور مادى و جسمانى، به چيزى قائل نبوده و به بيان ديگر وى چيزى خارج از«ماوراء الطبيعه»را قبول نداشته است و اگر مىبينم براى اعقتاد خويش دربارۀ توحيد، به منقولات تمسك جسته و با ظاهر بعضى از آيات و احاديث استدلال نموده است، اين حركت در واقع براى توجيه و تعليل اين عقيدۀ درونى و بيان اين مكنون باطنى او بوده است.
گرچه اين جهت در پيدايش عقيدۀ ابن تيميه نسبت به تجسيم، مورد توجه نويسندگان قرار نگرفته و در شرح حال و علت گرايش او به جسمانى بودن خدا، فقط مورد دوم را مطرح نمودهاند، ولى اين موضوع در لابلاى كلمات او گاهى با اشاره و كنايه و گاهى به صراحت مطرح و به مادى و جسمانى بودن همۀ موجودات جهان هستى اصرار ورزيده و آنچه را كه خارج از دايرۀ ماده و طبيعت مىباشد انكار نموده است:
او در پاسخ گفتار علامه درباره اوصاف خداوند:« انّه غير مرئى ولا مدرك بشىء