50خريده، قيمت گزافى مىدادند، اين عيدى بود كه رسم آنها بر اين است كه بايد سبزى كارى كنند، و پولى هم كه از اين باب حاصل مىشود، به مصرف خيريه از قبيل فقرا و مكتب ايتام و اين قبيل مصارف خيريه برسد، كوچهها همه واقون 1 اسبى كار مىكرد، ولى امروز از صبح قدغن شده بود، و تلفون و تلگراف هم كار نمىكرد، پرسيدم، گفتند:
جماعت«ًروس»به جهت شدت صالداتى 2 كه در جنگ ژاپن 3 كشته مىشود، خيال شورش كردهاند، و روز پيش هم يك نفر سرتيپ را در محله معدن نفت 4 كشتهاند، و به اين جهت از طرف ديوان اين دو سه اداره توقيف شده است.
ده پانزده نفر را هم ديدم، چند سرباز به طرف ديوان خانه محبوساً مىبرند، به اين جهت ما هم عجله در حركت كرده، عصر روز چهارشنبه، سه به غروب مانده«فايتون» 5 و ارابه گرفته، مصمم راه آهن شديم.
منزل دلال اف
«نواب علّيه اميرزاده خانم»، در«عشق آباد»، عقب مانده است، صبحى كه به«كشتى پشته واى»رفتم، دم دريا معلوم شد در«تازه شهر»شب را توقف كردهاند، كاغذى به ايشان نوشته، تأكيد كردم كه زود خود را برسانيد، سفارش منزل هم كردم كه در منزل «دلالاوف»منزل كنند كه منزل خوبى دارد و آدم خوبى است، برعكس«مشهدى عبدالخالق»كه هم بد آدمى است، و هم بد منزلى دارد، در اين جا«مشهدى نايب محمد» كه سالها با«موسى خان»دائى مرحوم شده«شاهزاده ركن الدوله»در«نيشابور»بوده است [ را] ديدم، آمد نزد حقير آشنايى داد، و مهمان خانهاى از مرحوم حاجى دائى و از حاجى خان دائى، و از مرحوم«شيخ الاسلام»جويا شد، توقع كرد كه حقير اگر به او قول بدهم كه به نوكرى خود قبول كنم، بيايد«نيشابور»، حقير هم وعدهاى به او دادم.
سه به غروب دم راه آهن رسيديم، متعاقب ما هم«ميرزا على اكبر آقا رضا يوف»هم