66
از آنجا تا به نيم شب برآسود
چو مه سرزد از آنجا كوچ فرمود
پس آنگه نغمه از صرناى برخاست
سه دريا بهر كوچ از جاى برخاست
برون آمد امير اعظم شام
پياده در جلو از خاص و از عام
روان سوى عقبه موج پرواز
شدندى حاج و پاشا با صد اعزاز
در آن ره زحمت بىحدّ كشيدند
ز بعد سيزده فرسخ رسيدند
بدان سان مه چو شب سرزد ز گردون
چو كوكب آمد از خرگاه بيرون
بر تخت روان بنشست شادان
روان از پيش و از پس آل عثمان
به آهنگ نفير و كوس و صرنا
بپيمودند ده فرسنگ ره را
از آن پس بر مدوّره رسيدند
به دور يكديگر چادر كشيدند
به دستور نخستين باز برخاست
ز صرنا و نفير آواز برخاست
روان شد سوى دار الحج خرامان
دويدندى چو صرصر باد پايان
بيابان را چو نه فرسخ نورديد
نفيرش گوش گردون را بدرّيد
كه تا بر سوى منزلگاه آمد
به آيينى كه گويا شاه آمد
از آنجا شد روان با جدّ و با طيش 1
روان اندر ركابش باز آن جيش
رسيد از بعد ده فرسخ سوى قاق
بدان منزل تو گويى بود مشتاق
از آنجا رخش دولت را جهانيد
چو صرصر يازده فرسخ دوانيد
پس آنگه در تَبُك 2چادر بپا شد
گل زنگارى خرگاه وا شد
از آنجا زد نفيرش نغمه در راست
هماندم از سه دريا موج برخاست
روان گرديد بيرقهاى الوان
شدى گلراز ازو روى بيابان
به دار المقل آنگه شد روانه
بسان تير بر سوى نشانه
ز بعد يازده فرسنگ سنگين
بيابان را ز خرگه كرد رنگين