17
بيا بنگر بر اولاد پيمبر
بدان رخشنده كوكبهاى انور
كه مسكن كردهاند در يك سرايى
ضريح از چوب و فرش از بوريايى
روان كن اى غلام آل حيدر
فروش لايق آن چار سرور
ز بهر زينت آن خلد رضوان
قناديل طلا چون مهر رخشان
دگر رمانها مملو ز گوهر
براى آن صناديق مطهر
كه از كورى چشمِ آن رقيبان
ز زيور گردد او چون خلد رضوان
4-آگاهى دربارۀ مشكلات زائران ايرانى
يكى از مزاياى اين مثنوى،آگاهىهايى است كه دربارۀ دشوارى حجگزارى ايرانيان از راه كشور عثمانى وجود داشته است.متأسفانه شواهد فراوانى وجود دارد كه نشان مىدهد ساكنان كشور عثمانى،به دليل اختلافهاى مذهبى و گاه انگيزههاى مادى،به آزار زائران ايرانى مىپرداختهاند.ما بخشهايى از اين دشوارىها را در مقالهاى كه دربارۀ«حجاج شيعى در دورۀ صفوى»نگاشته و در كتاب«علل برافتادن صفويان»چاپ شده،آوردهايم.در اين مثنوى نيز شاعر ما سخن از اين مشكلات گفته است.او پس از ياد از منطقۀ مرزى و خروج از ايران مىگويد:
به سوى قُرخ و كرمانلر رسيدند
ز سينه آه سوزان بركشيدند
كه آخر شد ولايات عجم آه
نباشد كس به فرمان شهنشهاه
به شهر خود همه شير ژيانيم
كنون خوار و ذليل روميانيم 1
شبى با غم در آن وادى غنودند
سحرگه كوچ از آن منزل نمودند
زبانها بسته شد از نام حيدر عليه السلام
دكانها تخته شد از بيع گوهر
ز بيم روميان چون موش گشتند
چو شمع صبحگه خاموش گشتند