68كه چندان هم اندك نبود،پديد مىآمد؛مثلا در عهد خلفاى راشدين و اموى براى سراسر حجاز يك فرمانروا معين نمىشد بلكه هر يك از مكه،مدينه و طائف را فرمانروايى بود و قلمروشان در وسعت فرق مىكرد.گاه تا حدود عراق مىرسيد؛يعنى بيشتر بلاد نجد را در برمىگرفت.
چنانكه معلوم است،اين تقسيمات بنا بر موقعيتهاى تاريخى بود و اوضاع و احوال جغرافيايى در آنها رعايت نمىشد.با تمام اين احوال مفهوم«حجاز»چون يك وحدت اقليمى به كار مىرفت،مخصوصا نزد جغرافيانويسان و اهل لغت.از امورى كه بر اهميت اين مفهوم درافزود،ارتباط اقتصادى و اجتماعى و سياسى مستحكمى بود كه ميان شهرهاى آن وجود داشت.
در اين بحثى نيست كه حجاز واژهاى عربى اصيل است و معناى آن،حدّ فاصل ميان دو چيز است ولى بحث در اين است كه چرا اين منطقه را حجاز گفتهاند.
گويند كه حريث بن حسّان به پيامبر-ص-گفت:اگر صلاح بدانى دهناء را ميان ما و بنى تميم«حجاز»قرار ده.مرادش از حجاز حدّ فاصل بود. 1حسن گفت:حجاز را حجاز گويند، زيرا رودها و درختان،آن را چون ديوارهاى از بيابان جدا مىسازند. 2و ياقوت گويد كه چون زبانها مختلف شد و عربها پركنده شدند و به مواطن خود رفتند،طسم بن ارم با فرزندان و فرزند زادگانش از پى برادران خود رفتند.آنها به بلاد خود رسيدند و اينان در سرزمينى كه آن را حجاز ناميدند فرود آمدند.آنجا را حجاز ناميدند زيرا آنان را به سبب خوشى هوا و كثرت خيراتش از رفتن مانع شد. 3
اين مطالبى كه آورديم همه تعريفهاى لغوى و تاريخى حجاز است و هيچ رابطهاى با جغرافيا يا جنبۀ ادارى آن ندارد.همچنين حدود آن را بگونهاى عام معرفى مىكند نه از روى دقت.
اما برخى محققان،كه شمارشان هم اندك نيست،در واژۀ حجاز خود تعريفى جغرافيايى يافتهاند كه حاكى از موقعيت جغرافيايى و حدود آنهم هست؛مثلا ابن كلبى در كتاب