339
فصل چهاردهم:مالكيتهاى ارضى در حجاز
بحث در باب مالكيتهاى ارضى،ارتباطى استوار با آن تطورات اجتماعى و اقتصاديى دارد كه در اثر پديد آمدن دولت اسلامى ايجاد شده بود و تا زمانى كه همۀ جنبههاى ديگر پولى و مالى و اقتصادى و جمعيتى و هنرى و ادارى مورد بحث قرار نگيرد،اين بحث چنانكه بايد روشن نخواهد شد.
با آن كه چنين تحقيقى براى درك احوال و تطوراتى كه در اثر ظهور اسلام حاصل شده،داراى اهميت بسيار است؛چنانكه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته است.
شك نيست كه خاورميانه-بويژه جزيرة العرب-داراى جوامع مختلف بود و هر يك از اين جوامع موقعيت جغرافيايى و رسوم اجتماعى و قانونى خود را داشت.با آن كه اسلام يك دولت واحد به وجود آورد ولى بسيارى از سنتها و احوال محلى اثرشان تا روزگارى دراز باقى ماند.
حجاز منطقۀ با اهميتى بود.پيامبر-ص-در آنجا ظهور كرده و در آنجا زيسته و دعوت نموده بود و چون دولت اسلامى به وجود آمد،حجاز ركن اساسى فتوحات اسلامى شد.
و در عهد سه تن از خلفا مركز خلافت بود.خمس درآمد اقاليم اسلامى به آنجا وارد مىشد و بيشتر سرداران سپاه و اميران و كارگزاران از آنجا بودند و اين امور سبب شده بود كه ثروتها از اطراف و اكناف به آنجا سرازير شود و بسيارى به حجاز بيايند تا بازوهاى خود را در آنجا به كار اندازند.
حجاز خاستگاه اسلام بود و همين امر سبب شده بود كه از ارزش و اعتبارى خاص