310قبايل حجاز،از وضع آنها در تنظيمات عمر،خبر نداريم.
اما عشيرههاى قريش؛واقدى گويد:چون عمر بن خطاب ترتيب ديوان داد،نخست بنى هاشم را فرا خواند و نخستين كس عباس بن عبد المطلب را فراخواند،در زمان عمر و عثمان قاعده بر اين بود. 1
شايد بيشترين تفصيل در باب تقسيم عطاى قريش در كتاب«الامّ»آمده باشد.آنجا كه مىگويد:چون عمر دواوين نهاد،گفت:از بنى هاشم آغاز مىكنم.آنگاه بنى عبد شمس و نوفل را فراخواند و نخست بنى عبد شمس و پس از آنها،بنى نوفل را.آنگاه بنى عبد العزّى و بنى عبد الدّار را خواست و بنى عبد العزّى را بر بنى عبد الدار برترى داد.و اين برترى به واسطه عمل و سابقه آنها در اسلام بود.پس بنى زهره را بعد از بنى عبد الدّار فراخواند.آنگاه مزيّت به بنى تيم و بنى مخزوم رسيد و نخست بنى تيم را عطا داد و بعد از آنها بنى مخزوم را.پس نوبت به بنى سهم و جمح و بنى عدىّ بن كعب رسيد و از آن ميان بنى سهم را مقدم داشت.
آنگاه بنى عامر بن لؤى را خواست و بنى معاويه را بر بنى حارث بن فهر مقدم داشت.
در زمان مهدى عباسى ميان نبى عدّى و نبى سهم مشاجرهاى درگرفت و از هم جدا شدند.مهدى فرمان داد تا بنى عدىّ را بر بنى سهم و جمح مقدم دارند. 2
در برخى منابع اشاراتى پراكنده به شيوۀ عطاى بعضى از عشاير قريش در مدينه آمده است.ابن سعد گويد:كثير و زبيد و عبد الرحمان بن و الصّلت به مدينه مهاجرت كردند و در آنجا سكونت گزيدند و حليف بنى جمح بن عمرو از قريش شدند.همواره ديوان و دعوت آنها با هم بود تا زمان مهدى آمد.او آنان را از بنى جمح خارج ساخت و در زمرۀ حليفان بنى عباس بن عبد المطلب قرار داد.و تا به امروز دعوتشان با آنهاست. 3
ابن حجر از كعب بن عدىّ التنوخى روايت كند كه گفت:من با عمر بن خطاب شريك بودم.چون ديوان مقررى مرا در بنى عدىّ بن كعب قرار داد،فرزندانش در مصر بودند.در آنجا،در ميان بن عدىّ بن كعب عطاى خود را مىگرفتند.در زمان يزيد بن عبد الملك،امير مصر آنها را به ديوان قضاعه منتقل كرد. 4