12فرزندان اسماعيل، جرعهنوش نخستينِ زمزم، مىديد كه در اين سرزمين پرخاطره، چه غلغلهاى به پا خواهد شد و جرعهنوشان «شراب ابرار» 1 يعنى زمزم، چگونه كلمۀ توحيد را زمزمه مىكنند و لبّيك گويان به نداى ابراهيم پاسخ مىدهند و در سايۀ رايت بلند پيامبرِ مكّى، ياد و خاطرۀ ابراهيم و خاندانش را تازه مىكنند؟
و شگفتا كه حج از آغاز تا پايان، تجديد خاطرۀ ابراهيم و خاندان اوست؛ از طواف و نماز و حِجْر و حَجَر و مقام و صفا و مروه و عرفات و منا و مشعر و اين را رمزى است كه تاريخ و جغرافياى مكّه را تفسير مىكند و آن فنا و محو در محبوب است و توكّل و تسليم و رضا به خواستۀ حضرت دوست كه ابراهيم طلايه دارش بود و جوشش زمزم نقطۀ آغازش.
از آن روز كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل را در جوار بيت نهاد و چشمۀ زمزم جوشيد و سپس خانۀ