33برگيريم، چهرۀ درخشان ديگرى از زينب براى ما آشكار مىشود. آنجا زينب را مىبينيم كه در خانۀ پدر شغلى ما فوق سنين عمر خود به عهده گرفته است و حوادث او را چنان پرورش داد كه توانست جاى مادر را اشغال كند و براى حسن، حسين و ام كلثوم مادر شود، مادرى كه از عاطفه و مهربانى كه در خور يك مادر است، چيزى كم ندارد هر چند تجربه و بصيرت او به اندازۀ يك مادر نيست.
عجب نيست كه زينب در سن كمتر از ده سال جاى مادر را مىگيرد، بلكه شگفت اين است كه ما مىخواهيم زمان خود را با آن زمان مقايسه كنيم، آنگاه مىگوييم: اين سن دوران بازى و كودكى است.
زندگى آن روز، زندگانى بدوى بود و عوامل طبيعى و بسيطى كه در وجود انسان اثر مىكرد، دختر را در يكروز به اندازۀ يك ماه و در ماهى بقدر يك سال نيرو مىداد. حرارت سوزان خورشيد كه بر چنان بيابان پهناور مىتافت، احساسات دختر را چنان پرورش داده، تهييج مىكرد كه نظير آن براى دختران نازپروردۀ زمانما ميسّر نيست.
چرا اين مسأله را بعيد بدانيم؟ مگر مادران وجدههاى ما نبودند كه وظيفۀ مادرى را در سن ده سالگى يا اندكى پس از آن، به عهده مىگرفتند در حالى كه دختران ايشان شايد در سن بيست و پنج سالگى مىتوانند چنان وظيفهاى را به گردن بگيرند.
آرى هيچ شگفت نيست كه زينب در آغاز رشد، مادر و خواهر برادرانش باشد. خواهر او امكلثوم در حداثت سن، عمر را كه پيرى بود شوى گرفت و عايشه پيش از دهسالگى به شوهر رفت و مردم آن محيط