39و صفت مىباشند:
اوّل آنكه در آنها يك نوع شعور، به حق و مبدأ كمال است كه پيوسته به او اتصال دارند و مقهور نور جلال و ارادۀ حكيمانۀ او مىباشند.
دوم آنكه همه زيبا و درخشانند و گرد مدارات خود پيوسته مىچرخند.
سوم آنكه موجودات مادون را به حرارت و نور نگاهدارى مىنمايند و همه از فيض آنها بهرهمندند.
از جهت شباهت اول گوش خود را مىگرفت و چشم خود را مىبست و خيال و وهم خود را ضبط مىنمود تا فكر و عقلش يا يكسر در ذات و صفات خداوند متوجه سازند، از جهت شباهت دوم خود را هميشه پاك و پاكيزه نگاه مىداشت. لباس و بدن خود را مىشست. زير ناخنها را پاك مىكرد و گياههاى خوشبو همراه مىداشت، چنانكه از جمال و پاكى مىدرخشيد و از جهت شباهت به حركات اختران، گاه پاشنۀ يك پا را بر زمين محور مىنمود و به دور خود مىچرخيد و گاه اطراف خانهاى كه از سنگ و گل و چوب برپا ساخته بود، طواف مىنمود و گاه در اطراف جزيره با شتاب دور مىزد، از جهت شباهت سوم بر خود واجب نمود كه حيوانات افتاده را دستگيرى نمايد، اگر پر وبال مرغى به خارى بسته شده، بازگرداند و اگر در جايى حبس شده، آزادش كند و اگر حيوانى چنگال به او بند كرده نجاتش دهد، هر گياهى كه بوتۀ ديگر، او را از نور آفتاب محروم داشته و يا گياه ديگر به او آويخته و از حركت و نموش بازداشته، به نورش نزديك نمايد و مانع را