40
لا همّ إن المرء يمنع رحله
«آفريدگارا! مرد از دارايى خود دفاع مىكند، تو نيز از خانهات دفاع كن!
صليب آنها و نيرنگشان هرگز بر ارادۀ تو پيروز نمىگردد.
اگر آنها (ابرهه و سپاهش) و كعبۀ ما را به حال خود واگذارى، امر، امرتوست هر آنچه خواهى بكن.»
آنگاه پرستوها هجوم آوردند و لشكر متجاوز را هلاك كردند! و عبدالمطّلب از «حرا» فرود آمد، دو تن از مردان حبشه پيش آمده و سر او را بوسيدند و گفتند: «راستى تو بهتر مىدانستى!»
اين است شفاف بودن روح و قدرت ايمانى نفس در حدّ عالى! صاحب خود را چنان مىسازد، كه مىبيند چيزى را كه ديگران نتوانند ديد! آرى عبدالمطّلب، جد بزرگ زهرا عليه السلام ، از چنين سرمايۀ معنوى ارزشمندى برخوردار بود كه از اين ريشهها به شاخهها (فرزندان) گسترش يافت تا آنها را نيز از صفا و قدرت روحى و پاكيزگى پُر كند.
امّا جدّ پدرى زهرا عليها السلام ، عبداللّٰه پسر عبدالمطّلب است. عبداللّٰه از همۀ فرزندان نزد پدر محبوبتر بود! پدرش عبدالمطّلب، فرزند هاشم كانون شرف بود و براى هاشم فرزندى جز او نماند؛ او در ميان قوم خود به شرافتى نايل شد كه هيچ يك از فرزندان نايل نشدند. افراد قوم، وى را دوست مىداشتند و شخصيت او را بزرگ مىشمردند. مادرش فاطمه، دختر عمرو بن عائذ مخزومى، از متن خانوادۀ قريش بود.
فرزندان عبدالمطّلب عبارت بودند از:
«ابوطالب، زبير، عبداللّٰه، امحكيم، (كه با عبداللّٰه از يك شكم بود) عاتكه، برّه، اميمه و اروى»
جدّۀ عبداللّٰه از ناحيۀ پدر، سلمى دختر عمرو، از بنىنجّار بود كه به جهت شرافت و