37صبح تا حال آرامش نداشتهام، خوب شد شما آمدى تا يك ساعتى را با هم گپ بزنيم.
دكتر: چرا آرامش نداشتهاى؟ مگر خداى ناكرده چه شده است؟
* و ايوبخان تمامى ماجرا را از سير تا پياز براى دكتر تعريف كرد.
دكتر: واقعاً براى اين مسأله اينقدر خودت را ناراحت كردهاى و آرامشت را به هم زدهاى؟!
من اگر جاى شما بودم يكى كه سهل است حاضر مىشدم دو تا از مغازهها را بدهم و به حج بروم، اين نعمت سلامتى كه شما دارى بيش از اين حرفها مىارزد و بايد شكر آن را به جاى آورد، شكر نعمت اطاعت از ولىّ نعمت است.
اگر شما به اين سفر معنوى بروى آنقدر چيزهاى جالب و عجيب مىبينى كه از اين افكار سطحى فعلى تعجب مىكنى، حج واقعاً يك مدرسه است، مدرسه خداخواهى و خدايابى، مدرسه انسانسازى، مدرسه عشقآموزى، مدرسه همراهى و همكارى با مردم. من مطمئنم اگر يك بار به حج مشرف بشوى آرزو مىكنى بتوانى هر سال به مكه بروى، و گاه كار به جايى مىرسد كه حاضر مىشوى خودت را به هر آب و آتشى بزنى فقط براى اين كه آن فضا و ايام را درك كنى.
اوّلين سفرى كه به من پيشنهاد شد تا به عنوان طبيب به حج بروم خيلى عاشق حج نبودم، اگرچه دعاى «اللّٰهمَّ ارْزُقنىٖ حَجَّ بَيْتِكَ الحرام» را مىخواندم و دوست داشتم به آنجا بروم اما عاشقانه درخواست نمىكردم. ولى حالا بعد از چهار سفر باز دلم براى حج پر مىزند و دوست دارم به هر عنوان كه باشد به حج بروم. عنوان دكتر بودن هم برايم مهم