35
«خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهٰا» 1
«اى پيامبر از اموالشان صدقهاى بگير كه آنان را بدان پاك كنى و نموّ بدهى».
ايوبخان: بس كن على آقا اين آيههايى كه مىخوانى مانند تير قلب مرا سوراخ مىكند؛ واقعاً كه قرآن چقدر زيبا دست روى نقاط ضعف مىگذارد، با چه روانشناسى و ظرافتى با آدم حرف مىزند، مثل اين كه كاملاً از روحيات و درون ما خبر دارد.
على: اگر از اين كلمات دوست دارى و مىخواهى با آيات قرآن بيشتر آشنا بشوى پنجشنبه شب و جمعه شب بيا مسجد، امام جماعت قول داده است كه بعد از نماز پيرامون حج سخنرانى كند.
ايوبخان: سعى مىكنم شركت كنم، فعلاً بروم كه ديرم شد، خداحافظ.
على و ناصر: خداحافظ.
* حرفهاى برآمده از دل على و صداقت كلام او كه با عطر آيات الهى آميخته شده بود فكر و ذهن ايوبخان را سخت به خود مشغول كرد.
واقعاً اين كه خدا خانهاش را در سرزمين داغ و سوزان مكه قرار داده چه هدفى داشته است؟! اين همه تأكيد براى رفتن به حج با اين كه نفعى به خدا نمىرسد براى چيست؟! مگر خداوند حكيم بدون مصلحت و نفعى براى مردم به كارى امر مىكند؟ پس چرا من از اين نفع بىبهره باشم؟! چرا از اين فرصت به دست آمده استفاده نكنم؟ چرا با سرپيچى از اين فرمان