93كن. امّا، برهنه نه. عريانى زشت است، كه پدر و مادرت (آدم و حوّا) نيز از آن شرم داشتند. لباس به تن كن؛ لباسى چون همۀ مسلمانان، لباس مرگ؟ نه، لباس حيات جاودان، سپيد، كه كوچكترين كدورت بر آن معلوم باشد و رسواگر. بينديش كه روح تو نيز، نزد فرشتگان الهى همچون لباسِ سپيد است و هر گناه لكّهاى سياه بر آن، اگر آدميان روح تو را و لكّههاى احتمالى آن را نمىبينند، فرشتگان خدا مىبينند. و حتّى اگر فرشتگان نبينند، خداى تو مىبيند.
«الكرام الكاتبين الذين وكلتهم بحفظ ما يكون مني و جعلتهم شهودا على مع جوارحى و كنت انت الرقيب على من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم »؛ «نويسندگان گرامى كه گماشتى به ثبت آنچه از من به وجود آيد و آنان را گواه نمودى بر من با اعضاى تنم و تو خودت هم ديدهبان منى فراتر از آن و گواه آنچه نهان است از ايشان.» 1اين لباس جسم كه در نظر آدميان پيداست، نمادى از روح توست كه نزد كرّوبيان آشكار است. پس متذكّر باش. لباس احرام، نه تنها لباس ملاقات و ميعاد و مرگ، كه بسيار شبيه لباس آدم است، برگهايى كه به سرعت انتخاب شدند، براى پوشاندن برهنگى انسان. دو تكّه پارچۀ ندوخته، بى هيچ علامت و نشانهاى. در اينجا، و با پوشيدن لباس احرام و محرم شدن، تو كسى نيستى، كه اگر بخواهى كسى باشى و از «من» دم زنى، فرعون خواهى بود. بايد يكى از هزاران، نه، خودِ هزاران باشى. عبد باشى، بندهاى باشى در جمع بندگان، نمودى از وحدت بندگان خاصّ خدا، جمعاولاد آدم: آدم.