29در اين لحظههاى كوتاه گشت و گذارى در ميان زائران، در گوشه و كنار اين بيابان، در دامن آرام و گستردۀ كوه، در فرازمندىها و گسترۀ سينه آن، تأمل برانگيز، تنبه آفرين و دلپذير است. بسيارى از كسان كه بر قامتشان جز دو تكه پارچه سفيد جامهاى نيست، بر روى حصيرى خرد، يا مقوايى كوچك و يا ريگزار بيابان و خاكهاى آن ديار، بپا ايستاده و يا نشسته آرام سر به آسمان دوختهاند. و سيلاب اشك از چشمانشان جارى است. ستارههاى آسمان مشعر چه خيالپرور و دلانگيز است. و لحظههايش چه سان شورانگيز و الهام بخش.
طلوع فجر، مشعرِ آرام را برمىآشوبد، راهيان حريم دوست بپا مىخيزند. و در جمعهاى كوچك و بزرگ و يا تنها به پيشگاه خداوند نماز مىگزارند و آنگاه بار و بنه اندكى كه به همراه دارند برمىگيرند و گام در مسير مىنهند، كه بايد از تنگهاى درگذرند و به آخرين ميقات درآيند: «منى».
مِنىٰ
اكنون سپاه توحيد مركب را نيز وا نهاده و استوار و راست قامت، به سوى معبد مىرود، آفتاب از پس ستيغ كوهها سر برمىكشد و انبوه جمعيت از وادى محسّر مىگذرد و به سرزمين «منى» گام مىنهد.
خيمههاى توحيديان چهره نموده است و در بخش عظيمى از بيابان منى پرچمهاى پرافتخار جمهورى اسلامى ايران افراخته شده و زائران ايرانى را به خود فرامىخواند. تجمّعهاى به هم فشرده، دقيق و منظم چينش چادرهاى استانها با «بالونهايى» كه سينه فضا را شكافته، و در گسترۀ فضا در تكاپو مىباشد، مشخص شده است. و مجموعه خدماتى حاجيان و بعثه مقام معظم رهبرى با «بالونى» كه پرچم زيباى جمهورى اسلامى را در ديدهها مىنهد.
اكنون در «منا»يى؛ سرزمين عشق و عرفان، سرزمين آرزوها، آرمانها، خواستها و... بىدرنگ به سوى دشمن بتاز، آخرين سمبل شيطان و دشمن را بزن. چشمانت را تيز