89دستها و پاها را بريد، شيعه را بر شاخههاى نخل، حلقآويز كرد. چشمها را كور نمود، افراد را طرد و تبعيد نمود، تا آنجا كه در عراق، چهرۀ برجسته و مشهورى از شيعيان نماند، مگر اينكه همه را يا تبعيد كرد، يا كشت، يا به دار آويخت، يا به زندان افكند. 1
مظلوميت آلعلى را بايد از زبان خودشان شنيد. امامان ما، خود، شاهد صادق آن دوره، و راوى رنجهاى بزرگ آن عصر بودند. خوب است كه ترسيمى از آن دوره را از زبان اماممحمدباقر(ع) بشنويم،كه گزارشگر دقيق از اوضاع زمان خويش و راوى رنجهاست.
آن حضرت مىفرمايد:
«...ما همچنان در روزگار بنىاميه مورد اهانت و خوارى و تبعيد و فشار و محروميت و كشتار و ترس قرار مىگرفتيم و بر خونهاى خود و خون دوستانمان ايمن نبوديم. دروغپردازان و منكران، با دروغهايشان و انكار حقّمان، به رؤساى خويش تقرّب مىجستند و از اين طريق به قاضيانِ بدكردار و كارگزاران زشترفتار، در هر شهرى نزديك مىشدند. براى آنان حديثهاى دروغ و جعلى نقل مىكردند، آنچه را كه ما نگفته و نكردهايم بر مردم نقل مىكردند تا مردم را نسبت به ما دشمن و كينهتوز سازند. اوج و نهايت اين شيوهها، در زمان معاويه و پس از شهادت اماممجتبى(ع) بود. در آن دوره، پيروان ما را در هر شهرى مىكشتند و بر اساس گمان و تهمت، دستها و پاها را مىبريدند و هركس كه بهعنوان داشتن رابطه و دوستى و تمايل نسبت به ما ياد مىشد به زندان مىافتاد يا اموالش به تاراج مىرفت و خانهاش ويران مىشد...
زمانه همچنان رو به شدت بود تا زمانِ «عبيدالله بن زياد»، كشندۀ حسين بن على(ع). در دورۀ حكومت حجاج در كوفه، شيعيان را مىكُشت و با هر گمان و تهمتى دستگير مىكرد. اگر به مردى زنديق يا كافر مىگفتند، نزد او بهتر از آن بود كه بگويند شيعه است! در اين عصر، مردم با بغض و دشمنى على(ع) و دوستى كردن با دشمنان على و دشمنى كردن با دوستداران على، به دستگاه حكومتى تقرّب مىيافتند...». 2