88«وقتى آوازۀ علمى و فضايل امامرضا(ع) گسترده شد و علما از هر سو براى آموختن معارف دين به حضورش مىشتافتند، محبت آن حضرت در دلها جاى گرفت و پيوند قلبى مردم با او استوار مىشد. اين خبرها وقتى به مأمون گزارش داده شد، كينهاش نسبت به امام افزونتر گشت و به «محمد بن عمرو طوسى» دستور داد كه مردم را از پيرامون آن حضرت طرد كرده و از حضورشان در مجلس آن امام، جلوگيرى كند...». 1
برگهاى سياهِ تاريخ
برشمردن فضاحتها و جنايتهاى امويان و عباسيان، در اين مختصر نمىگنجد.
قتلعامهايى كه كردند، زندانهاى مخوف، حبسها و تبعيدها و شكنجههايى كه كردند، امامهاى شيعه را كه كشتند، علويون را كه به دار آويخته و به تيغ سپرده و به زندان افكندند، ...زيادتر از آن است كه بتوان برشمرد.
آن همه از سادات حسنى و فرزندان اماممجتبى(ع) كه در عهد منصور دوانقى در مجلسها وزير ديوارها به شهادت رسيدند، 2
آن شصت سيد علوى كه در عهد هارونالرشيد، بهدستِ حميد بن قحطبه در يك خانه قتلعام شدند، 3
علويونى كه در دورۀ هارون، از بغداد به يثرب تبعيد شدند و با حكومت يافتن او، وحشت و هراس علويان را فرا گرفت و براى مصون ماندن از خشم و شمشير و زندان هارون، بهصورت ناشناس در آبادىها و شهرها پراكنده شدند... 4 چيزى نيست كه از حافظۀ تاريخ، فراموش شده باشد.
ابنزياد، در دورۀ حكومت معاويه، شيعيان كوفه را مىشناخت و دنبال آنان مىگشت و زير هر سنگ و كلوخى مىيافت، مىكُشت. همه را به هراس افكند،