65كاملاً هدفشان كه فقط زيارت امام است و مقصدشان تشرف است، نمودار است. اينگونه عارفان و عالمان در مسير زيارت و در طول راه و هنگام رفتن به زيارت حرم، مشغول چيزهاى ديگر نمىشوند، دل به جاذبۀ ديگر نمىسپرند و با توجه كامل، رو به سوى مرقد و حرم مىروند و با ولىّ خدا و مولاى خود، به راز دلگويى و نجوا مىپردازند.
وضع مطلوب همين است، اما آنچه دردآور است، «زيارت»هاى بىروح بعضى از زائران است.
آنكه به حضور مىرسد ولى خود را در حضور نمىيابد،
آنكه به «حرم» مىرود، اما خود را «مَحرم» نمىيابد،
آنكه به «حريم معنويت» قدم مىگذارد، اما «حرمت معنى» را لمس نمىكند،
آنكه از «مزار»، پا بيرون مىگذارد ولى «حال»ش، «تحول» نمىيابد،
آنكه ديدارش با امام معصوم و زيارت حرم پيشوايان دين، همچون ديدار از يك موزه و آثار باستانى است،
آرى... چنين كسان، چگونه مىتوانند خود را «زائر» بنامند و بدانند؟!
آنكه بدون «شناخت»، امامى را زيارت مىكند. از اين ديدار، «حَظِّ معنوى» هم نمىبرد.
زائرى كه «شوق ديدار»، در دل ندارد، چگونه لحظاتِ حضورش در كنار مرقد يك معصوم را، سرشار از صفا و معنويت و انس بيابد؟
آنكه در حرم، به خواندنِ زيارتنامه مىپردازد، بدون آنكه بداند خطاب به حجتِ خدا چه مىگويد، چه تأثيرى از زيارت خواهد يافت؟
آنكه زبانش به فقراتِ زيارتنامه و دعا مىگردد، اما چشمش، نظارهگر زائرانِ گوناگون است و قيافهها را ديد مىزند و مردم را «تماشا»! مىكند و دلش جاى ديگرى است، چگونه مىتواند مدعى باشد كه به «زيارت امام» رفته، و امام را زيارت كرده است؟
حضور تن و غيبتِ جان، مگر مفيد است؟