317و حضور در كربلاى حسين(ع) است و جهاد در ركاب ائمه است و نشان دادن صداقت در «بيعت» با امامان معصوم. آنكه از مرگ مىهراسد، از شهادت ترسان است، آنكه عافيتطلب و رفاهدوست است، آنكه به مكتب «خون و شهادت» سيدالشهداء ايمان نمىآورد، آنكه نداى حسين زمان را در رابطه با دفاع از اسلام و شركت در حماسههاى دفاع پاسخ نمىدهد،
آنكه پا روى خون شهيدان مىگذارد و از كنار اين همه حماسه و ايثار و جانبازى، بىتفاوت و سرد و بدبينانه مىگذرد،
آنكه حاضر نيست در راه اسلام، خراشى بر اندامش بيفتد و ريالى از اموالش كاسته گردد و اندكى از آسايشش كم شود، چگونه مىتواند «شيعۀ حسين» باشد؟
مگر حسين بن على(ع) هنگام بيرون آمدن از مكه و هنگام عزيمت به مسلخ عشق - كربلا - ، در انبوه حجاج و زائران خانۀ خدا، آن خطبۀ پرشور را نخواند، كه «شهادت» را مدال زيباى فرزندان آدم دانست و پيوستن به راه پاك گذشتگان صالح را به يادها آورد و فرمود:
«اَلا!... وَمَنْ كانَ باذِلاً فِينا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرحَلْ مَعَنا، فَإِنّى راحِلٌ مُصْبِِحاً إِن شاءَ الله». 1
هركه خون قلبش را در راه ما مىبخشد و خود را آمادۀ ديدار خدا كرده است، پس با ما و همراه ما بكوچد، من سپيدهدم فردا مىروم...
هركه دار هوس كرب و بلا، بسم الله
هركه دارد سر همراهى ما، بسم الله
آيا اين، چيزى جز خط و فرهنگ «شهادتطلبى» است كه آموزگار عشق، حسين ابن على(ع) به ما مىآموزد؟ آنكه امروز، دل و جرأت، و ايثار و فداكارى و مردانگى جهاد را ندارد و «جان» خويش را بر هر چيز مقدم مىدارد و سلامتى خود را از اسلام هم بيشتر دوست دارد، از كجا كه اگر در صحراى كربلا و در عرصۀ رزم عاشورا بود، به كنارى نمىخزيد و كنج