301ملاك و ميزان، «حق» است و اهلبيتِ حق. وقتى با اين خطّ خدايى، «همخانوادۀ مكتبى» نباشى، همخانوادگى نسبى و خويشاوندى چه سودى دارد؟ و تا چه اندازه استوار و پابرجاست؟
مگر نه اينكه پيوندهاى قلبى و دينى، استوارترين پيوندهاست؟.. اگر اين نباشد، ريسمانها گسيخته و دستگيرهها شكسته است و انسان، تختهپارهاى سرگردان بر امواج متلاطم اقيانوسهاى كران ناپيداى حيرتها و سرگشتگىها خواهد بود... و راه به جايى نخواهد برد و روى ساحل نجات نخواهد ديد.
رابطهها و پيوندهايى «حبل المتين» نجات است كه خالص باشد، و به رنگ اعتقاد و مكتب آذين يافته باشد، نه بر اساس خويشاوندى، يا منفعتها، يا لذتها.
زيارتنامهها، تحكيمبخش اين پيوند مكتبى است و فقرات اين متون ارزشمند، يادآور اين پيوستگى به جبهۀ نور و گسستن از وادى ظلمت است.
و جالب آن است كه هر دو را با هم مىآورد، هم تولّى و هم برائت را. هم محبت و عشق را، هم نفرت و غيظ را. هم دوستى كردن با اهلبيت را، هم دشمنى داشتن با مخالفان را. به خصوص، «زيارت عاشورا»، سمبل اين ولايت و برائت، و تبلور اين «حبّ فى الله» و «بغض فى الله» است.
اين اعلام برائت از دشمنان و ابراز دوستى با اهل حق، هم دل دوستان را استوار مىسازد، هم دل دشمنان را مىلرزاند. هم روحيه گرفتنِخود «زائر» است، هم در هم شكستن روحيۀ دشمن.
در زيارت «جامعۀ كبيره» خطاب به امامان خويش مىگوييم:
«...خداوند را و شما را شاهد مىگيرم، كه من به شما و به آنچه شما به آن مؤمن هستيد، «ايمان» دارم، به دشمنانتان و به آنچه شما به آن كفر ورزيديد، كافرم. نسبت به موقعيت و شأن شما بينايم، به گمراهى مخالفانتان آگاهم، با شما و دوستان شما دوستم، عداوت و كينۀ دشمنان شما را در دل دارم، با هركه با شما در صلح باشد در سازشم، و با هركه با شما بستيزد، مىجنگم...». 1