296باد، ما از آل مروان، و از آنچه كه جز خدا مىپرستند، بيزاريم...». 1
مگر مىتوان پيوند با خدا و ضدّ خدا را در يك زمان برقرار كرد؟ هيچكس جز يك دل در سينه ندارد. اين دل، يا كانون عشق به حق و «الله» است، يا مركز محبت دشمنان خدا. به تعبير قرآن كريم:
مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ . 2
ايمان به خدا، با گرايش به مخالفان اسلام و توطئهگران بر ضدّ مسلمين، سازگار نيست. اين تصريح كلام خداوند است كه:
«...اى پيامبر، هرگز نمىيابى كسانى را كه ايمان به خدا و رستاخيز قيامت دارند، با مخالفانِ خدا مودّت و دوستى كنند. حتى اگر آنان، پدران و فرزندان و برادران و قبيلۀ خودشان باشند...». 3
باز، از كلام خداوند، شاهد آورديم، كه مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آورديد، اگر پدران و برادرانتان، كفر را بر ايمان برگزيدند، هرگز با آنان دوستى و ولايت نداشته باشيد». 4
و نيز، آيهاى كه از گرايش و تمايل به ستمگران نهى مىكند. 5 و از ولايت و دوستى با دشمنان خود و خدا، و برخوردِ مودّتآميز با آنان برحذر مىدارد و دستور مىدهد با قومى كه مورد خشم پروردگارند، دوستى نكنيد. 6
وقتى امامان شيعه، مظهر حق باشند و اهلبيت، تبلور توحيد و... وقتى با يك دل، نشود بيش از دو دلبر داشت، بايد از يكى، دل برداشت تا به ديگرى دل سپرد.
مگر پذيرفتنى است ادعاى «ولايت امام»، از كسى كه از دشمنان امام، «برائت» ندارد؟ اين اعلام موضع نسبت به دوستى ائمه(عليهم السلام) و بيزارى از دشمنانشان، از شعائر