273تو رفتى، اما راه تو، در گامهاى زندانيان مبارز، ادامه يافت، نالههاى دردمندانهات، در فرياد خشمگين امتهاى انقلابى انعكاس داشت،
عزت تو، الهامبخش ستمديدگان شد، عشق تو، هر دل را خانۀ خود كرد، نام تو، تاريخ حماسههاى مقاومت را زينت بخشيد، شهادت مظلومانهات، رسواگر سلطۀ شكنجه و شلاق گشت، و جاى كبود تازيانهها بر پيكر نحيف تو، خطوط روشنى از سيهروزى حكام جور را ترسيم كرد.
اى كاظم آلمحمد! اى مهار حكمت و حلم، بر دهان كفآلود خشونت و خشم!
غضب، از حلم تو خشمگين مىشد، و صبر از صبر تو بىطاقت مىگشت. حكومت ستم، از نستوهى تو، به ستوه مىآمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم مىشكست، و زندانبانان، اسير صفا و عبوديت تو مىشدند، و محبس به محبس، شبزندهدارى تو را جابهجا مىكردند، زندان به زندان، ايمان و ذكر و تهجد تو را به بند مىكشيدند، پاى ارادهات را به حلقههاى كين و حسد مىآزردند،
تن رنجورت را در ژرفاى تاريك مطامير، محبوس و معذّب مىكردند، و جنازۀ مطهرت را مظلومانه و غريبانه، تشييع مىنمودند... 1
شگفتا...! كه دوش تشييع كنندگان، آن كوه سكينه و وقار را چگونه تاب آورد؟ و «جسر بغداد»، چگونه آن پيكر را كه به عظمت عرش بود، تحمل كرد؟
سلام بر تو، كه وارث نيكان و آبروبخش نياكانى!
سلام بر تو، كه نيازمندان را بابالحوائجى،
سلام بر نام معطّر و زيبايت، كه الهامبخش صبورى و شكيبايى است، سلام بر سجادهاى كه از اشك هايت خيس مىشد، و بر زمينى كه پيشانى و صورت بر آن مىنهادى، و بر آن دستها، كه به درگاه خدا مىگشودى،
سلام بر گوهرهاى غلطانى كه از آسمان چشمانت بر گونۀ نورانىات مىچكيد،