238متوكل، «ابراهيم ديزج» را كه يك يهودى است، به عنوانِ مأموريت تغيير و تبديل قبر حسين(ع) به كربلا اعزام مىكند. به همراه او نامهاى هم به قاضى «جعفر بن محمد بن عمار» مىنويسد. در اين پيام كتبى، به او خبر مىدهد كه: ابراهيم ديزج را براى نبش قبر حسين فرستادهام. وقتى نامۀ مرا خواندى، مراقبت كن كه آيا ديزج، دستور مرا اجرا كرد يا نه؟
ديزج مىگويد: جعفر بن محمد عمار مرا از مضمون نامه مطلع ساخت و سپس، من طبق دستور او براى انجام مأموريت رفتم و چنان كردم. وقتى برگشتم، پرسيد: چه كردى؟ گفتم: آنچه را دستور دادى انجام دادم ولى چيزى نديدم و نيافتم. گفت: مگر عميق نكندى؟ گفتم:چرا!ولى در عين حال، در قبر چيزى نيافتم. آن قاضى صورت جلسه را به متوكل گزارش مىدهد و اضافه مىكند كه: به ابراهيم ديزج دستور دادم كه آن محل را آب ببندد و با گاو، زمينش را شخم كند.
ابراهيم ديزج، بعداً قضيه را براى شخصى به نام «ابوعلى عمارى» كه از او واقعيت جريان را مىپرسد، چنين تعريف مىكند: من با غلامان مخصوص خودم به سراغ قبر رفتم. قبر را كه كندم، به حصيرى برخوردم كه بدن حسين بن على(ع) در آن بود و از آن بوى مُشك مىآمد، آن بوريا و حصير و بدن حسين بن على را به همان حال گذاشتم و به غلامان گفتم كه خاك بر آن بريزند و آب بر آن ريختم و دستور دادم كه با گاو، آن زمين را شخم بزنند ولى گاو، وقتى به آن محل مىرسيد، قدم پيش نمىگذاشت و از همانجا بر مىگشت. من غلامانم را با سوگندهاى سخت و به خدا قسمشان دادم كه اگر اين صحنه را به احدى نقل كنند آنها را خواهم كشت! 1
شيعيان، طبق توصيۀ امامان، زيارت حسين بن على(ع) را مورد توجه خاص قرار مىدادند و در اين راه، از همۀ خوفها و خطرها استقبال مىكردند و پيوند خويش را با سالار شهيدان قطع نمىكردند، هرچند به محروميتها گرفتار مىشدند و يا حتى به شهادت مىرسيدند.