102مات و مبهوت مىنگريستم. دستپاچه شدم. نمىدانستم كه چه كنم، ناگهان! يكى از همراهان نهيبم زد: برو به سجده! و من به سجده افتادم....
طواف
از سجده كه برخاستم، نماز تحيّت خواندم و نيز به نيابت از جانب پدر، مادر و همسرم دعا كردم و حاجت خواستم و سپس آمادۀ طواف شدم.
از ركن اسود، كه حجرالأسود در آن است و در جانب شرق واقع شده، آغاز كردم. بهگونهاى كه شانۀ چپم به جانب مسجدالحرام باشد. در طواف بايد مراقب باشى كه از مطاف خارج نشوى و مطاف داخل دايرهاى را گويند كه شعاعش از مركز كعبه است تا مقام ابراهيم و در اين محدوده، البته ازدحام جمعيت زياد است و هر چه به كعبه نزديكتر مىشويم، ازدحام بيشتر مىشود.
شَوط اول را با دلهره آغاز كردم. تمام ريزهكارىهاى طواف را در ذهنم مرور مىكنم؛ شانۀ چپم از جانب كعبه منحرف نشود.
ازدحام جمعيت باعث اعراض از كعبه نگردد. با فشار جمعيت به جلو رانده نشوم. بىاختيار جابهجا نگردم. در تعداد شوط ها شك نكنم و...
هنگام طواف، وقتى به حِجْر اسماعيل مىرسى، بايد بهگونهاى حركت كنى كه حِجر داخل طوافت قرار گيرد، چون حجر اسماعيل