7
درآمد
حكايت اين وجيزه
با عنوان «مصحف فاطمه عليها السلام » آشنا بودم و در ضمن نگارش «تدوين حديث» به اجمال بدان پرداخته بودم.
بهروزگارى توفيق الهى رفيق شد و اين بنده براى انجام «عمرۀ مفرده» به ديار دوست شدم، روزهاى مدينه با بهرههاى معنوى و كششها و جذبههاى روحانى با داغ و دريغ گذشت. آنگاه به مكه وارد شديم حرم امن الهى؛ شب جمعه مقابل مستجار با مولى على امير مؤمنان هم نوا شدم تا دعاى كميل را در جمع اندكى از «دوستان صفا» و «همراهان وفا» زمزمه كنيم. سطور آغازين، چشمها اشك آلود و سينهها آكنده از غم بود كه «آمر به معروف و ناهى از منكرى» ( \ بخوان \آمر به منكر و ناهى از معروف) دستار سرخ و سفيد بر سر، رسيد: كه برخيزيد و ادامه ندهيد، بگو مگو با او را روا ندانستيم، مكانى ديگر جستيم