٨خلوتتر، تا شايد بدور از چشم آن حضرتِ گزمه و همگنانش زمزمهها را ادامه دهيم؛ سوگمندانه باز از راه رسيد و اين بار گفتگو فراز آمد و كار به مشاجره كشيد، كسى ديگر گويا از هم اينان امّا معتدلتر و شايد بهرهمند از خِرد و... آمد و با ميانجيگرى او كار پايان گرفت.
امّا گفتگوى من با او ادامه يافت - النهايه اين بار در فضايى برادرانه و با سلامت و حرمت و احترام ... سخن بهدرازا كشيد تا بالأخره گفت: چرا و به چه دليل مىگوييد به فاطمه[عليها السلام] وحى مىشده است؟ گفتم چه اشكالى دارد؟! گفت اشكال دارد؟! گفتم: پرسيدم چه اشكالى دارد؟ و بدون اينكه منتظر جواب باشم گفتم: گويا شما معتقديد كه ما معتقديم به آن حضرت، وحى مىشد: وحى تشريعى، گفت: آرى، گفتم: دروغ است، هيچ شيعهاى بدين باور ندارد. شيعيان معتقدند به محضر آن بزرگوار «ملك» و يا «ملائكه» بار مىيافتند و با او سخن مىگفتند، از اين روى آنحضرت را «محدّثه» مىناميم و اين مشكلى ندارد. شما هم از اينگونه موارد داريد؟ گفت: نه! گفتم چرا شما عمر بن الخطاب را «محدّث» مىدانيد و حتى برخى ديگر صحابه را ... مستندات را گفتم، آرام گرفت و گفت اينها را بنويسيد و بگوييد. گفتم: دهها بَلْ صدها بار عالمان ما گفتهاند، نوشتهاند امّا كو گوش شنوا؟ ... با تأكيد گفت:
بنويسيد و به همه برسانيد و..