39مرا به ارتعاش درمىآورد.
اين صداى نالهاى كه از تك تك آسمانيان و زمينيان شنيده مىشود و سوز آن ديدگان را چون ابر بهارى مىنمايد، همه در آرزوى ديدار توست.
اين وادى كه با گذشت زمان، گياه هرزهى ظلم و ستم خاك آن را پوشانده و ظلمت و سياهى معصيت روز به روز آن را افزونتر در قعر خود فرو مىبرد، تنها حضور عدالت خواه و مقدس تو را مىطلبد تا با دستان الهى خود دست ما و جهانيان را بگيرى و از اعماق تباهىها به قلب روشنايىها بكشى و بشريت را در سايۀ امنيت و آرامش خود جاى دهى، هم اكنون مىدانم كه به آنچه در نهاد آدمى مىگذرد آگاهى و به آنچه از وجودت و درگاه خالقت خواستاريم، بينايى، اينك سخنانى را كه احساس در سراپردۀ كلمات آن نمىگنجد، كوتاه مىنمايم و سلامتى و فرج شما را از خداوند بارى تعالى خواستارم، به اميد روزى كه خورشيد حضورت عالم هستى را منور سازد.
«أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دٰابِرِ الظَّلَمَةِ، أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإقٰامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ...» 1
«كجاست آن مظهر قدرت الهى كه مهيا براى ريشهكن ساختن جباران و ستمگران است، كجاست آن منتظَر كه