42
گفت و گو با يار
عاشقى به زيارت كعبه مىرود؛اما ياد معشوق يك دم رهايش نمىكند.
از اين روى در همه جا و همه چيز جلوهاى از معشوق مىبيند.
جاى جاى كعبه به تداعىهاى مستقيم و غير مستقيم ياد آور نكتهاى در بارۀ معشوق و يا پارهاى از وجود اوست.
به كعبه رفتم و زآن جا هواى كوى تو كردم
براى او حلقۀ در كعبه يادآور حلقۀ گيسوى دوست و شعار سياه كعبه، ياد آور سياهى موى اوست،او در طواف و سعى فقط دنبال يار مىگشت و او را تمنا مىنمود.
او در عرفات به قيل و قال ظاهرى توجه نداشت؛بلكه در گفت و گو و مناجات با خدا بود و در دل خود خلوتى با خدايش بر وجود آورده بود.
او در منا،بر عكس همه در پى يافتن يار و وصال بود و همو بود كه به سرّ واقعى حج پى برده بود.
مرا به هيچ مقامى نبود،غير تونامى
طواف وسعى كه كردم به جست و جوى تو كردم