22گفتم: «خيلىها دوست دارند بدانند كه در چه وضعيتى هستند؟ و به علاوه براى زائر خانهى خدا خالى از لطف نيست كه بداند چه لحظهاى داخل فضاى عربستان مىشود؟» با اكراه پاسخ داد: «همه مىدانند فاصله مشهد تا جدّه سه ساعت و چهل و پنج دقيقه مىباشد و همه هم ساعت دارند، لذا خودشان مىدانند كه چه ساعتى به جدّه خواهند رسيد و نيازى به گفتن ما ندارند. و بعد به راهش ادامه داد و رفت! او رفت در حالى كه هرگز نمىتوانست فكر كند كه در درونم چه مىگذرد.
در فرودگاه مشهد خواهش كرده بودم كه صندلىام كنار پنجره باشد و روى بال هواپيما قرار نگيرد. از هفتهها قبل خودم را آماده كرده بودم تا از پنجرهى هواپيما سرزمين وحى را خوب تماشا كنم. سرزمينى كه محمد يتيم صلى الله عليه و آله ، در دشتها و صحراها، همراه دايهاش زندگى مىكرده، سرزمينى كه محمد امين صلى الله عليه و آله همراه كاروانها، دشتها و كوههايش را طى كرده، سرزمينى كه محمد صلى الله عليه و آله ، رسول خدا، به خاطر ترويج دين خدا و به خاطر نجات بشرّيت چه رنجها و مشقات طاقت فرسايى كه در جاى جاى آن نكشيده! سرزمينى كه جاى پاى على عليه السلام ، حسن عليه السلام ، حسين عليه السلام و ساير ائمه اطهار عليهم السلام بر جاى جاى صحراها و دشتها و كوههايش وجود دارد.
خود اين سرزمين برايم كعبه است تا چه رسد به خود كعبه! هر كوره راه، هر روستا، هر تك درخت، هر پستى، هر بلندى در اين سرزمين رازها در سينه دارد و نشانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام ! حالا اين مهماندار چه راحت و چه با بىتفاوتى جوابم را مىدهد! كاش كه او مثل من فكر مىكرد و اى كاش من هم، نه مانند على عليه السلام و نه مانند حسين عليه السلام بلكه فقط چند دقيقهاى مانند سلمان فارسى فكر مىكردم. كاش مىتوانستم فقط چند دقيقه مانند آن صحابه فكر كنم! واى كه چقدر انديشههايمان از هم