56اين صورت است كه شيبه و عبّاس بر يكديگر فخر مىكردند، عبّاس به سقايت خود مىباليد و شيبه به كليد دارى كعبه و مسؤوليّت تعميرات بيتاللّٰه مباهات مىكرد. در اين حال على عليه السلام رسيد، وقتى متوجّه مفاخرۀ آنها شد فرمود : من افتخارى دارم كه شما نداريد! در پاسخ به پرسش آنها كه چيست افتخار تو؟ فرمود: «من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان آورديد .» و آيۀ ذيل در اين باره نازل شد: أَ جَعَلْتُمْ سِقٰايَةَ الْحٰاجِّ وَ عِمٰارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جٰاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ...». 1
سخن خود را در اين مورد با داستان حديبيّه به پايان مىبريم: در ارتباط با داستان حديبيّه، پيامبر در مدينه خواب ديد كه با ياران خود براى انجام عمره وارد مكّه شده ليكن چون در آن سال عمره عملى نشد و كفّار حديبيّه مانع انجام مناسك آنها شدند، عدّهاى گرفتار ترديد شدند و اين آيه در راه بازگشت به مدينه نازل شد:
لَقَدْ صَدَقَ اللّٰهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيٰا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لاٰ تَخٰافُونَ فَعَلِمَ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذٰلِكَ فَتْحاً قَرِيباً. 2
در آيه، به قسمِ مؤكّد قولِ تشرّف همگان را داد و سال بعد به واقعيّت پيوست و چون اين عمره قضاى سال گذشته بود، «عمرةالقضا» ناميده شد. در همين حج بود كه پيامبر به مسلمانها دستور داد هنگام طواف به سرعت حركت كنند و بازوان نيرومند خود را از زير احرام آشكار كنند تا در دل كفّار رعب و وحشتى از نيرومندى مسلمانها ايجاد شود و اين مقدمّهاى شد براى فتح مكّه كه در سال بعد روى داد. 3
در اين آيه نيز به آدابى از مراسم حج عمره كه محرم با انجام آن از احرام خارج مىشود يعنى «تقصير» اشاره شده است.