41فداكارى ابراهيم را در قربانگاه لمس مىكند، عبوديّت هاجر آن زمان كه ابراهيم عليه السلام او و فرزندش اسماعيل را در آن درّۀ خشك رها كرد و در پاسخ هاجر كه گفت: ما را به كه مىسپارى؟با قلبى متأثّر ولى بسيار مطمئن پاسخ داد: به خدايى كه به من فرمود شما را به اين سرزمين بياورم. كاملاً قابل درك است كه اشكهاى سوزان هاجر و گريههاى كودك شيرخوارش قلب ابراهيم راسخت تكان داد، طولى نكشيد كه آب و غذاى مادر و فرزند تمام شد، شير هاجر خشكيد و اسماعيلش بى آب و غذا و شير ماند، او كه نمىتوانست در مقابل نگاههاى معصومانه و متضرّعانۀ اسماعيل مقاومت كند، تشنگى خود را فراموش كرد، هم براى به دست آوردن آب، هم براى اينكه شاهد مرگ فرزند معصومش نباشد، بين كوه صفا و مروه به رفت و آمد و دويدن مشغول شد، كه ناگهان در كنار فرزندش چشمۀ جوشان زمزم را ديد و مادر و كودك با نوشيدن از آن، از مرگ حتمى نجات يافتند.
سعى بين صفا و مروه ، درس استقامت، توكّل، اميد در نا اميدى و جانفشانى در راه اجراى اوامر الهى است. صفا و مروه از طرفى يادآور زمانى است كه مكّه غرق در ظلمت شرك جاهليّت بود. كوه صفا، كه اوّلين پايگاه دعوت است، شاهد بود كه هيچ كس در ابتدا به دعوت پيامبر پاسخ مثبت نداد، ولى امروز جمعيّتهاى ميليونى لبّيك گويان دعوت رسول خدا را با شوق فراوان پذيرا شدهاند و اين خود درس بزرگى است به آمران به معروف و ناهيان از منكر كه اگر دعوت حقّ آنها را نپذيرفتند مأيوس نشوند وبدانند كه حق سرانجام پيروزاست.
خداوند در قرآن مجيد موارد ديگرى از خرافات دورۀ جاهليّت را در آيات متعدّد منع فرموده است، از جمله:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهٰا وَ لٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقىٰ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ . 1